بارونی

ساخت وبلاگ
رخصت پرواز نیست

ورنه پر و بال هست...

نوشته شده در یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 20:0 توسط سایه| |


بارونی...
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harjakehastio بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1397 ساعت: 18:22

دستمال را برداشتم و کمی شیشه شوی اسپری کردم روی آن. پنجره را باز کردم. هوای ملس سر ظهر روزهای نیمه اسفند با آن باد خنکی که همه دود و دم را با خودش برده بود پیچید توی اتاق. خودش را انگار کوباند به در بسته، از زیر در پیچید توی راهرو و در راهرو را محکم به هم کوباند. سرمست از این باد اسفندی دستمال را کشیدم روی شیشه های باران خورده. لکه های گل را که چند روزی بود بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harjakehastio بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1396 ساعت: 11:27

نوشتنبا این همه او مرتب مرا تشویق به نوشتن می کرد و آن را "بهترین راه تخلیه "می دانست: "چرا عوض اشک حسرت چکاندن بر سر جنازه سایه های آرزوهایت عنان استعدادهای فطری ات را کمی شل نمی کنی؟ تو به این قشنگی می توانی ببینی و در ذهنت یادداشت کنی و بعد با ظرافت یک نقاش کار کشته، نقاط ضعف داستان ذهنی ات را رتوش کنی و به صورت قصه ای شیرین بنویسی."*توصیه همایون صنعتی زا بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harjakehastio بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1396 ساعت: 11:27

نوشتن گاهی می‌شود چیزی در حکم نفس کشیدن. وقتی یک روز صبح هنوز چشمهایت را باز نکرده با درد از خواب بیدار می‌شوی. وقتی هیچ مسکن و هیچ همدمی پیدا نمی‌شود که حالت را بپرسد و اگر هم بپرسد درک نمی‌کند چه مرگت است! وقتی یک روز عصر خسته و کوفته به خانه برگشته‌ای و هیچ چیز حالت را خوب نمی‌کند. وقتی چند ساعت مطالعه کرده‌ای، فیلم دیده‌ای، مهمانی رفته‌ای، مهمانی داده‌ای، با این و آن خوش و بش کرده‌ای و حس می‌ک بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نوشتن,نوشتن, نویسنده : harjakehastio بازدید : 33 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 18:21

نگاهی به روسریها می اندازم. حاشیه‌های چهارخانه‌دارش دلم را می‌برد. عاشق طرحهای چهارخانه‌دار هستم. رنگ‌های قهوه‌ای و مشکی همان یکی دو ساعت اول تمام می‌شوند. اول صبح بود که مونا عکس‌های روسری‌های جدید را گذاشت روی کانالش. یک ساعت بعد یکی دو تا رنگ دیگر را هم برده‌اند. عکسها را دوباره بالا و پایین می کنم. مونا دوباره سر و کله اش پیدا می شود. رنگهای فلان و فلان هم تمام شدند. وسوسه می‌شوم. ردیف روسری‌ه بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : مدیریت,مالی,خوبی, نویسنده : harjakehastio بازدید : 30 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:55

نشسته بود لب حوض. داشت آب می خورد. چند بار که نوکش را توی خیسی کنار حوض زد انگار صدایش باز شد. شروع کرد به خواندن. این طرف و آن طرف را نگاه می کرد. انگار چشمهای پشت پرده اتاق را می دید که به تماشای تکنوازیش نشسته اند. کمی که خواند دوباره نوکش را فرو برد توی چند قطره آب یکی از چاله های کوچک روی سنگ لبه حوض. آب آنقدر نبود که سر ظهری گرمای بالهایش را با خنکی آب حوض بگیرد. چند قدمی روی لبه حوض این طرف بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harjakehastio بازدید : 33 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:55

ابد و یک روز استاد گفته بود به عنوان یک تکلیف برای داستان نویسی حتما فیلم ابد و یک روز رل ببینیم. گفته بود حتی اگر قبلا دیده اید یک بار دیگر از دید داستانی ببینید. امشب برای بار سوم در چهار روز گذشته ابد و یک روز را تماشا کردم! سابقه نداشته یک فیلم را دو شب پیاپی دیده باشم اما دیدن این شاهکار سینمایی ارزشش را داشت که چند باره تماشایش کنم. روایت داستانی خوب به همراه کارگردانی عالی و طراحی صحنه و لب بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harjakehastio بازدید : 20 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:55

پشیمانی! چقدر ناگوار است که راه برگشتی وجود نداشته باشد. به خصوص وقتی با یک موجود زبان نفهم مثل کامپیوتر سر و کار داری! و به خصوص‌تر وقتی وسوسه شده‌ای و سیستمت را از ویندوز 8 به ویندوز 10 ارتقاء داده‌ای و حالا آنقدر سرعت اینترنتت کند شده که هر بار که سیستمت را روشن می‌کنی جان به لب می‌شوی  نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:58 توسط سایه| | بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : پشیمانی, نویسنده : harjakehastio بازدید : 15 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:14

معجزه آفتاب روز اول که دیدمش تازه از پشت بام آمده بود پایین! یک گلدان نسبتاً بزرگ با چهار تا شاخه شکسته و زرد که کسی دلش سوخته بود برایش و آورده بودش به اتاق ما. اتاق پرنور و روشن ما! این اولین گلدانی بود که قدم به اتاق ما می‌گذاشت. حال و حوصله گلدان‌بازی نداشتم و اصلاً فکر نمی‌کردم کار جالبی باشد. البته در قبال این گلدان که هیچ کس محل به آن نمی‌گذاشت احساس مسئولیت می‌کردم و مسئولیت آب دادن به آن را به عهده گرفته بودم. فقط در حد رفع تکلیف و اینکه بالاخره این هم مخلوق خداست و تشنه‌اش می‌شود. نمی‌دانم چند ماه گذشت که یک روز متوجه شدم تعداد برگ‌هایش چقدر زیادتر شده. آن گلدان خشک و نزار کم کم جان بارونی...ادامه مطلب
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : معجزه,آفتاب, نویسنده : harjakehastio بازدید : 27 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:14

هیچ...
اما تو هیچ بودی
و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست
به جز آرزوی تو

فروغ فرخزاد

نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:48 توسط سایه| |


بارونی...
ما را در سایت بارونی دنبال می کنید

برچسب : هیچ, نویسنده : harjakehastio بازدید : 16 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:14